کارکرد تحولی خانواده هاي داراي فرزند مبتلا به اختلال طيف اوتيسم
از منظر کلی نه فقط اخـتلال اوتیسـم بـر بهداشـت روانـی خانواده اثر می گذارد، بلکه تعارضات خانوادگی نیـز میـزان بـروز نشـانه هــای اوتیسـم را پــیش بینـی مــی کننـد. بیکــر در سال ۲۰۱۱ دریافــت کــه قابلیــت انطبــاق خــانواده بــا بیمــاری فرزندشــان بر مشکلات رفتاری این کودکان اثر می گذارد. همچنین اشاره کـرد که "کودکان مبتلا به اوتیسم، به احتمال زیاد ... علاوه بر تاثیری که بر خانواده می گذارنـد، بـه محـیط خـانواده نیـز واکـنش نشـان می دهند." بنابراین به وضوح می توان گفت که رابطۀ بین اختلال کودک و کارکرد خانواده رابطه ای دو سـویه و متقابـل است و بایـد بـه جـای پـرداختن بـه کـودک بـا نیازهـای ویـژه، به خانواده های دارای نیازهای ویژه بپردازیم، زیرا همان طور که اشاره شد کودکی که با چالش های رشدی مواجه است سیستم خانواده را با چالش مواجه می کند و تحت تأثیر پویاییهـای حاصـل از وجـود کودک مبتلا به اوتیسـم، کـارکرد خـانواده دچـار اخـتلال مـی شـود و ضرورت دارد تا در نگاه فراگیر، فراتـر از کـودک، کارکردهـای تحولی خانواده نیز هدف قرار گیرند.
در همین راستا گرینسپن در تلاش برای توصیفی جامع و فراگیر از تحول روانشناختی انسان، رویکـرد نـوینی را بـا عنـوان رویکـرد تحولی ـ تفاوت های فردی مبتنی بر ارتباط (DIR) ارائه داده اسـت. از منظر ایـن رویکـرد در فراینـد تحـول یکپارچۀ انسـان، روابط کودک با دیگران و به ویژه افراد مهم زندگی اهمیت بسـیار دارد. از بدو تولد، هر کودک، تحت تأثیر ویژگی های منحصر به فـرد زیستی خود، به تعامل با محیط و انسان ها می پـردازد.
از خـلال ایـن تعامــل هــا، توانمنــدی هــای توجــه مشــترک و خـــود تنظیمی، جذب شدن در روابط انسانی، مبادلۀ اشـارات عـاطفی ارادی و دوسویه، حلقه های طولانی علامت دهی هیجانی و حـل مسـاله ی اجتماعی مشترک، ایجاد و بکار بستن ایده ها و تفکر منطقی، به عنوان قابلیت های پایه انسانی ایجاد می شوند و به وسـیلۀ آن هـا خودآگــاهی، زبــان، همــدلی، خلاقیــت، تفکــر و مهــارت هــای اجتمــاعی و هیجــانی در کودکــان بــه تــدریج پدیــد مــی آینــد؛ و اخــتلال های تحــولی نیــز نتیجــه ی نبــودِ تحــول مطلــوب ایــن ظرفیت ها است. بنابراین از منظر DIR اختلال های تحـولی ممکـن است ناشی از بد کاری سیستم عصبی کودک یا سبک تعاملی نامناسب والدین و اعضای خانواده با کودک باشد.
گرینسپن بر این باور است که کودک برای دستیابی به رشد مطلوب نیاز به محیط خانوادگی ای رشد یافته دارد. به عبارت دیگـر بـرای اینکـه کودک بتواند به هریک از توانمندیهای تحولی فوق دسـت یابـد؛ لازم است پیش از آن، خانواده به عنوان یک واحـد کلـی و نظـام یافته به آن توانمندی تحولی دسـت یافتـه باشـد. از منظر وی نظام خانواده به عنوان یک واحد منحصر به فرد، مراحل تحول هیجانی - کارکردی مشابه با مراحل تحول هر فرد انسانی را پشت سر می گذارد.
منبع: مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد – فروردین 94- شهربانو عالی